مارال و آراد کوچولو

انتظار سخته

کنجد کوچولو هنوز هیچکس از وجودت اطلاع نداره میخوام اگه بشه تا عید به کسی نگم البته اگه تو شیطونی نکنی و خودت ونشون ندی میتونم قایمت کنم  وای مارال جونی اگه بدونی عزیزم یه نی نی تو دل مامانته چقدر خوشحال میشی دخترکم از تنهایی بیرون میای 
24 دی 1391

خواهر جون هنوز خبر نداره

الان  یک هفته است که من و بابا فهمیدیم یه کنجد کوچولو تو دل من جا خوش کرده ولی هنوز به خواهر جونی نگفتیم آخه خیلی منتظره که خدا یه خواهر یا یه داداشی بهش هدیه بده من و بابا هم بهش نگفتیم که طاقتش نره تا تو بیای پیشش 8 ماه دیگه طول میکشه خواهر جونی نمیتونه این همه صبر کنه کنجد جونی 
24 دی 1391
1